خبر جدید
سلام بچه ها من رفتم خرم آباد فردا قراره بریم بروجرد🫢البته بچه ها من تو اهواز دگی می کنم و تحمل گرمای زیادیم دارم🫣خلاصه فعلا نمی تونم پست بذارم.
خداحافظ.
سلام بچه ها من رفتم خرم آباد فردا قراره بریم بروجرد🫢البته بچه ها من تو اهواز دگی می کنم و تحمل گرمای زیادیم دارم🫣خلاصه فعلا نمی تونم پست بذارم.
خداحافظ.
سلام بچه ها من نمیتونم برنامه ریزی کنم درست پس الان دادم. تا الان نظری نیومده پس رمانم میشه ژانرش غمگین فرد اولش لیدی باگ و شیپش لیدی نواره.
.....................................
مرینت رفته بود خونه آلیا با آلیا حرف می زد،
🐞: آلیا میشه فیلم سوپر هندی رو بهم نشون بدی
🦊: دختر مگه ندیدش
مرینت و آلیا خندیدند و خلاصه از این حرفا. یهو صدای شرور اومد. اونا رفتند یک جا و تبدیل شدند . آدرین هم رفته بود خونه لایلا. آدرین اصلا لایلا رو تحویل نمی گرفت وقتی هم دید لیدی باگ اومده بی محلی کرد. اما لایلا تحمل نکرد و توی اتاق دستای آدرین رو بست و دیگه آدرین نتونست به کت نوار تبدیل شه
بفرمایید ادامه
بچه ها دو تا نظر دیدم گفته بودید لیدی نوار رو هر دو تون و اما فرد اول و ژانرش
ژانر: غمگین
فرد اول: لیدی باگ
بله بچه ها تقسیم کردم شایدم نظرم عوض شد. تا عصر حالا هر ساعتی که یادم اومد رمانمو میذارم اگه نظر دیگه ای دارید تا اون موقع بگید تا من تصمیممو بگیرم😍
ممنون از نظراتون🫠
بچه ها من میخوام یک رمان اضافه کنم بگید شیپش چی باشه
گزینه ها👇🏻
1آدرینت 2لوکانت 3لیدی نوار 4 لیدیرین
و تازه یک نظرسنجی دیگه شخص اول کی باشه
1مرینت 2آدرین 3کت نوار 4لیدی باگ
و ژانرش چی باشه
1غمگین 2شاد 3 عاشقانه 4طنز و کمدی
بای بای
1_نویسنده ندالم🥺
2_دنبال کننده یکی دارم😞
3_کمتر از 1/000 تومان در آمدمه🫣
4_بازدید، حمایت و کامنت هام کمه اما تقصیر شما نیست. شاید بعضیا هنوز ثبت نام نکردند و فقط می بینند🫠
و اما دلیل همشون: هنوز سه هفته است نویسنده ام🤣🤣🤣
بچه ها نویسنده خیلی نیازمندم خدا بکنه دو تا نویسنده بیاد. بچه ها اگه این کار رو بکنید خیلی منو خوشحال می کنید. اگه نویسنده ای سراغ دارید میشه ازشون بپرسید تو وبلاگ نویسنده بشه. ممنونم
سلام خیلی وقته بازی نکردیم
بر اساس یکان شارژ
0لوکا
1 لایلا
2 فیلیکس
3 گابریل
4 ناتالی
5 آمیلی
6 امیلی
7 کلویی
8 آدری
9 کاگامی
بر اساس رنگ مورد علاقه
سفید. بهترین دوستته
صورتی. دشمنته
سیاه. عاشفته
سبز. معشوقته
قرمز. مادر یا پدرته
زرد. پدر بزرگ یا مادر بزرگته
آبی. دوست خیالیته
بنفش. رئیسته
سایر. بادیگاردته
سلام بچه ها من نمیدونم رمان من میترسم رو ادامه بدم یانه آخه اصلا با حقیقت یکی نیست اگه میتونستین لطفا بهم بگین و کامنت بدید یا اگه نتونستید فقط لایک بدید. ممنون بچه ها
همه سوار ماشین شدند و حرکت کردند. گابریل از لایلا تشکر کرد. دقیقا همون موقع پلیسا داشتند پشت سرشون آژیر می کشیدند و با سرعت زیاد میومدن
🐈⬛: چیکار کردی
🦊: شما چقد احمقین فکر می کنید من حاضرم کل پولامو بدم تا فقط یک تشکر بشنوم
🦋: داری به من تیکه میندازی؟
🐈⬛: میدونستم یک کاسه ای زیر نیم کاسه است.
اون موقع لایلا از یک راه طول و دراز تر رفت تا گمش کنن ولی یهو ماشینش افتاد تو دره
برو ادامه مطلب
ناتالی از این اتفاق هم بی خبر نموند. فردا قرار بود گابریل با پسرش به سینما بره. ناتالی لباساشو پوشید و آماده شد و بعد گفت
🦚: میشه ازتون بپرسم که چرا تغییر کردید قربان.
🦋: به من نگو قربان
🦚: چرا؟!
🦋: چون من، من، من دوستت دارم
🦚: منم دوستت دارم
هر دو شون لبشون سرخ شد و تو آرامش کامل باهم تو آخرین طبقه رقصیدند.
(حالا اگه فیلم تصورش می کنید باید عاشقانه ترین آهنگ بی کلام رو برای رقصشون انتخاب کنید😂)
همه چی تو آرامش بود که یهو بوم. صدای میو میو یک گربه رو شنیدن که تو خیابون از دست پلیس فرار می کرد و پلیس هم دقیقا به سمت خونه اونا میرفت!
ناتالی یهو کل افسردگی ریخت ولی از استرس و تعجب داشت عرق می ریخت. عرقشو پاک کرد و همینجور که اخم میکرد و تعجب، به خودش گفت
🦚: بهتره مدارک رو پاکسازی کنم
و بعد تمام مدارک هاکماث و اطلاعات و... انداخت تو سطل بازیافت. نشست و سعی کرد خودشو آروم کنه. نفس عمیق کشید و رفت تا غذا درست کنه. ولی انقدر درگیر مسائل مختلف بود که دستش رو سوزوند.
امروز تولد بهترین سایت وبلاگ جهانه 🥹 بلاگیییییکس. نوبتی هم باشه نوبت تبریک به تولد جهانی بلاگیییییکس ههه.
تولد تولد تولدت مبارک. مبارک مبارک تولدت مبارک🥳
برای تولد بهترین سایت جهانی حداقل دوست دارم نه به خاطر خودم بلکه به خاطر بلاگیکس فقط چند تا لایک و کامنت بگیرم🥳
خدافییییظ💜💙💚
1402/4/6
۶ مرداد ۱۴۰۲