تکپارتی منحرفی 🕺🏼دردسر های عشق💃🏼
برو ادامه جایزه بازدید کننده گلم
از زبان مرینت
با صدای تیکی🐞از خواب بیدار شدم. تیکی🐞داد میزد:« پاشو پاشو پاشو_چیه چیه بله تیکی🐞؟_امروز تولد آدرینه 🕺🏼_خب باشه فکر کردی من هنوز دوستش دارم آره تیکی🐞؟ من تولد غریبه ها نمیرم_غریبه؟ شوخی میکنی دیگه آره.»
رفتم ی آبی به دست و صورتم زدم و رفتم دم در... لوکا🧒🏻رو دیدم! لوکا با صدا و لحن غمگینی گفت:«م... م... مرینت💃🏼، من میدونم تو دوستم نداری اما گفتم امروز خودم برسونمت_نه نه اشکالی نداره راستش من ی عذری بهت بدهکارم لوکا🧒🏻_چی؟ نه بابا مرینت اشکال نداره.»
سوار دوچرخه ی لوکا🧒🏻شدم و به طرف مدرسه راه افتادیم. لوکا🧒🏻که دید من ازش ناراحت نیستم شروع کرد وراجی کردن در مورد رابطه ی خودش و کلویی🐝. وسط حرفاش یک خمیازه کشیدم تا اینکه رسیدیم.از لوکا 🧒🏻خداحافظی کردم و وارد مدرسه شدم. آخ کلویی🐝😒آخ لایلا💔😤اونم لایلا 💔کنار آدرین🕺🏼نشسته بود و داشت تولد آدرین🕺🏼 رو تبریک می گفت. 💔😤. آدرین🕺🏼هم با اخم بهش نگاه میکرد.
لبای👄آدرین🕺🏼 رو گاز گرفت و میخواست بوسه اش بزنه که یهو...
من:«بسهههههه» هر دوشون خفع خون گرفتند و لایلا💔رفت با اشک و گریه بیرون. همه دعوام کردند و اعصاب من خیلی خورد شد. نمی فهمیدند. بزوووووووووور رفتم بیرون تا مثــلا از لایلا💔عذر خواهی کنم. تا اومدم بیرون دیدم...
لایلا💔لایلا. اون... اون... یک خون آشام🧛🏼♀️ بود!!!!
برو پایین
بازم پایینتر...
خب رسیدی...
داشتم سکته ایمیزدم که آدرین🕺🏼بیرون اومد... لایلا💔رو ندید یک وسیله جا گذاشته بود میخواست از تو حیاط برداره اما...
لایلا💔...
گردن آدرین🕺🏼 رو گرفت و می خواست اون لحظه ی غمگین بیشتر سریلا رو عملی کنه که من دویدم. اما از پشت احساس سوزش کردم و بیهوش شدم...........
خب میدونم یخورده چرت بود قشنگم. اگه لایکای این پست بالای 5 تا باشه(نمی خوام بهتون فشار بیارم)پارت بعدی رو هم میدم. برای شما